پيرامون اين مجموعه
نخستين آشنايي نگارنده با چهره ي سياسي علي دشتي و چند نفر ديگر از سياست مردان معاصر ايران در ٩ سالگي و از طريق خواندن اثري با عنوان «بازيگران عصر طلايي»، نوشته ي ابراهيم خواجه نوري بود، كه به خواست عموي بزرگم امين الدين حدائق، صورت گرفت. اين نوشته مشوقي براي خواندن گزيده اي از مقاله هاي «شفق سرخ»، «اتحاد ملي» و «خواندنيها» از كتابخانه ي ايشان گرديد.
در سالهاي بعد از جنگ ايران و عراق بود كه در سفرهاي سالانه به كشورم ايران، گهگاه فرصت خواندن تعدادي از مقاله هاي «شفق سرخ»، از مجموعهاي كه در منزل خواهر كوچكم موجود است، فراهم مي شد. حدود ٧ سال پيش در يكي از اين سفرها به اين اميد كه مجموعه و يا دست كم گزيدهاي از اين مقاله ها چاپ و پخش شده باشد، پرس و جويي كردم و متاسفانه به اين نتيجه رسيدم كه هر چند كه بيش از ٩٠ سال از آغاز انتشار اين روزنامه مي گذشت، و با همه ي شهرت و ويژگي هاي اين اثر جاودانه، هيچ كوششي در اين زمينه انجام نشده بود.
به اين دليل از يكي از خويشان دانشجويم خواهش كردم كه براي شروع، با مراجعه به كتابخانه هاي تهران نسخه اي از صفحات سال اول روزنامه هاي «شفق سرخ» را تهيه كرده، برايم بفرستد. با توجه به حجم زياد مطالب، به ويژه در آغاز كه ارسال تك تك اين عكس ها از طريق پست الكترونيكي انجام مي شد، كاري بس دشوار و زمان گير بود، ولي بعدها مجموعه ي عكس ها را يك جا به وسيله ي مسافر عزيزي دريافت كردم. حروف چيني كامپيوتري نخستين بخش گزيده اي از مقاله هاي مجموعه ي ياد شده با توجه به درگيري هاي فراوان دوستي كه با مهر و دقت فراوان آن ها را تهيه مي كرد ماه ها به درازا كشيد و نمونه خواني، تصحيح و ويرايش مقالات هم نيازمند فرصت به مراتب بيشتري بود و به اين دلايل چاپ و پخش اين مجموعه به تاخير افتاد.
علي دشتي فرزند شيخ عبدالحسين، روحاني خوشنام و نوه ي آخوند ملا عباس از روحانيان بنام خطّه ي دشتي، يك سال پيش از ترور ناصرالدين شاه، در ١١ فروردين ١٢٧٣ شمسي (٣١ مارس ١٨٩٤ ميلادي) در كربلا به دنيا آمد. ١٢ ساله بود كه در ايران پيش آمد هاي گوناگوني روي داد. در امرداد ،١٢٨٥ فرمان مشروطيت از سوي مظفرالدين شاه صادر شد، چند ماه بعد مجلس شوراي ملي كار خود را آغاز كرد و با درگذشت مظفرالدين شاه در دي ماه همان سال محمد علي ميرزا به سلطنت رسيد.
در سال ١٢٨٦ قراردادي سرّي بين دولت هاي روسيه و انگلستان بر سر تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ اين قدرت ها در شمال و جنوب و منطقه اي بي طرف در ميان آن ها به امضا رسيد كه به «قرارداد ١٩٠٧» مشهور شد و يك سال بعد با به توپ بستن مجلس به دستور محمدعلي شاه در تيرماه ،١٢٨٧ دوره ي استبداد صغير در ايران آغاز گرديد.
مقاومت آزاديخواهان در كشور باعث شد كه نيروهاي نظامي روسيه در روز ششم ارديبهشت ١٢٨٨ (٢٦ آوريل ١٩٠٩) به بهانه ي اجراي مفاد قرارداد ،١٩٠٧ جهت حمايت از محمدعلي شاه وارد آذربايجان شوند. اما استواري و مقاومت دليرانه ي مخالفان استبداد باعث شد كه در تير ماه همان سال، شاه از سلطنت خلع و به سفارت روس پناهنده شود و چون وليعهد او صغير بود تا رسيدن به سن قانوني در سايةدو نايب السلطنه روزگار گذراند و سرانجام پس از ٥ سال احمد شاه در تير ماه ،١٢٩٣ كوتاه زماني پس از آغاز جنگ جهاني اول، تاجگذاري كرد.
اوضاع آشفته ي سياسي، اقتصادي و نظامي كشور با شدت گرفتن درگيري هاي بين المللي آشفته تر و علي رغم اعلام بيطرفي در جنگ جهاني اول از سوي ايران، كشتي هاي نظامي انگليس در ١٧ امرداد ١٢٩٤ (٩ اوت ١٩١٥) به قصد تصرف بوشهر و نواحي اطراف آن در مقابل اين بندر لنگر انداختند، ليكن با مقاومت رشيدانه ي دليران تنگستان، دشتي و دشتستان روبرو شدند. به علاوه، با افزايش بحران در ايران چند ماه بعد، به دنبال مهاجرت انبوهي از نمايندگان ملت و ديگر فعالان سياسي به خارج از كشور، مجلس سوم در ٢١ آبان ١٢٩٤ تعطيل شد و در اواخر اين سال «پليس جنوب» از سوي نيروهاي نظامي انگلستان در ايران تشكيل و آغاز به كار كرد.
با اين همه، برخلاف سال هاي نسبتاً آرام دوران كودكي دشتي، در سال هاي نوجواني او شدت عمل نظامي انگليس در بين النهرين به دليل حمايت دولت عثماني از آلمان در جنگ به مراتب جديتر و خونين تر از ايران بود و طبعاً بازگشت به سرزمين اجدادي براي بسياري از هموطنان مقيم عتبات كاملا منطقي به نظر مي رسيد. دشتي جوان نيز كه تحصيلات ابتدايي خود را در مكتب خانه هاي قديمي كربلا گذرانده بود و در مدارس علميه ي كربلا و نجف در محضر علماي نامداري نظير حاج سيد حسين فشاركي و حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (مؤسس حوزه ي علميه ي قم) به تحصيل اشتغال داشت، در پاييز سال ١٢٩٥ (١٩١٦ م.) همراه پدر و برادرانش به بوشهر آمد، مدتي در مناطق دشتي،دشتستان و تنگستان اقامت گزيد و سفري هم براي ديدار پدر - كه به بندرعباس رفته بود - به آن ديار كرد.
هرچند كه بعد ها در بسياري از نوشته هاي دشتي و ديگران بطور پراكنده مطالبي در باره ي طول اقامت ايشان براي نمونه در بوشهر و برازجان ذكر گرديده، اطلاعات جامع و روشني در مورد شرايط كشور در آن روزگار و يا پيرامون كل زمان اقامت ايشان در جنوب ايران ارائه نشده است. با اين همه، در درازاي سال ١٢٩٦ (١٩١٧ م.)، كمبود مواد خوراكي و قحطي بزرگ در سراسر كشور، كه بدون ترديد نميتوانست چندان هم طبيعي باشد، شرايط بسيار دشواري را براي همگان بوجود آورده بود تا آن جا كه بر پايه ي برخي آمارها، در مجموع باعث مرگ ميليون ها نفر از سكنه ي كشور به علل قحطي و بيماري شد. به علاوه، مقاومت ايلات و عشاير و از آن ميان قشقايي ها در رويارويي با «پليس جنوب» راهها را بسيار نا امن كرده بود و امكان رفت و آمد بين شيراز و مناطق جنوبي كشور تا توقف كامل درگيري ها و عملاً پايان جنگ جهاني اول، كه در آبان ماه ١٢٩٧ (نوامبر ١٩١٨) صورت گرفت، غيرممكن بود.
اقامت سه ماهه ي دشتي در برازجان، در منزل جد مادريم، شيخ محمد حسين مجاهد برازجاني بود. شيخ همسر خواهر بزرگ ايشان و چهره ي محبوب مذهبي و اجتماعي خطّه ي جنوب و مشوّق ومويّد سرسخت گروه مقاومت در برابر نيروهاي نظامي انگليس در منطقه ي دشتي، دشتستان و تنگستان شناخته ميشود. شيخ محمد حسين در جواني در دوران تحصيل در كربلا دوست بسيار نزديك و هم حجره ي جد پدريم حاج شيخ يوسف حدائق، روحاني خوش فكر و برجسته اي از مشروطه خواهان و نماينده ي شيراز در نخستين دوره ي مجلس شوراي ملي بود كه به دنبال واقعه ي به توپ بستن مجلس به دستور محمد علي شاه به خارج از كشور تبعيد شده بود و پس از بازگشت به ايران، در شيراز ميزيست و به تدريس اشتغال داشت. روانشاد شيخ محمد حسين، دشتي را به وسيله ي نامه اي به حاج شيخ يوسف معرفي ميكنند.
زماني كه حاج شيخ يوسف، دشتي جوان را سخنوري توانا مي بينند به حمايت و معرفي اين طلبه ي پرشور به ديگران ميپردازند و شيخ علي علاوه بر برنامههاي وعظ و سخنراني، با نوشتن چند مقاله ي ادبي- اجتماعي در روزنامه اي در شيراز به دنياي روزنامه نگاري پاي مي نهد. اما در زمان كوتاهي سخنان نه چندان متعارف او حساسيتهايي را در ميان علماي محافظه كار شيراز بر مي انگيزد و ناچار با سفارش حاج شيخ يوسف به يكي از دوستان هم انديش و روشن فكرشان، شيخ علي محمد شيرازي، معروف به حاج آقاي شيرازي، كه در دوره ي دوم مجلس شوراي ملي نمايندگي مردم شيراز را داشتند، دشتي به مِلك ايشان در فاروق، در نزديكي شهرستان مرودشت، در چند فرسنگي شيراز ميرود، ليكن پس از مدتي اقامت،و گاه وعظ و ارشاد به خاطر فشارهاي مشابه آنچه او را از شيراز رانده بود، ناچار در بهار ١٢٩٨ (١٩١٩ م.)، روانه ي اصفهان مي شود.
دشتي در اصفهان به كسب فيض از محضر بزرگان ديني اين شهرمي پردازد، ولي پس از حدود دوماه روزنامههاي «رعد» (به سرپرستي سيد ضياءالدين طباطبايي) و «ايران» كه ناشر افكار دولت بودند، خبر امضاي قراردادي بين وثوق الدوله نخست وزير ايران با «سر پرسي كاكس» نماينده ي وزارت امور خارجه بريتانيا را كه به «قرارداد ١٩١٩» مشهور است، در روز ١٧ امرداد ١٢٩٨ (تنها يك روز پس از به روي كار آمدن مجدد وثوق الدوله)، منتشر مي كنند.
شيخ علي دشتي كه قبلاً در سال ١٢٨٧ خبر فجايعي كه روس ها در تبريز و مشهد مرتكب شده بودند او را شديداً دگرگون كرده و به قول خودش «حالت غش» به او دست داده بود و تا آن زمان گفتار و نوشتارش تنها حاوي جنبههاي خيرخواهانه ي اجتماعي و روشنفكري ديني بود، دو مقاله ي تند در مخالفت با قرارداد وثوق الدوله در شمارههاي نخستين هفته نامه «ميهن» اصفهان مينويسد و حضورش در اين شهر نيز با مخالفت بعضي از علماي محافظه كار روبرو ميشود. او به ناچار پس از ٥ ماه اقامت در آن ديار راهي قم و سرانجام به دنبال اقامتي كوتاه در آن شهر در مهر ماه ،١٢٩٨ در معيّت حاج آقاي شيرازي و گروهي از شاهزادگان منورالفكر قاجار كه به استقبال ايشان رفته بودند، به تهران وارد مي شود.
در زمستان ،١٢٩٨ دشتي در تهران با تشويق و نظارت سيد حسن مدرس، يكي ديگر از دوستان و همدوره ي حاج شيخ يوسف در دوره ي سوممجلس شوراي ملي و با همكاري هم انديشاني نظير محمد فرخي يزدي، عبدالحسين هژير و شيخ حسين تهراني به نگارش و توزيع شب نامه ها و مقالات تند در مخالفت با قرارداد ١٩١٩ ميپردازد و پس از مدتي به اين دلايل براي بازجويي به تأمينات يا اداره ي آگاهي جلب مي شود. كشف پيشنويس شب نامه ها در ميان اثاثيه ي دشتي از سوي ماموران برايش مشكلآفرين مي شود و منجر به بازپرسي، بازداشت، حبس انفرادي ده روزه در زندان آن اداره و سرانجام تصميم دولت به تبعيدش به عتبات ميگردد. در اين ميان كوششهاي پي گير حاج آقاي شيرازي كه خصوصيتي هم با وثوق الدوله داشت براي خلاصي دشتي از معركه نيز به جايي نمي رسد و اجراي دستور تبعيد در هواي گرم اواخر بهار ١٢٩٩ آغاز شده و او را در قسمت عمده اي از بخش نخستين سفر با پاي پياده به قزوين مي برند.
دشتي در قزوين بيمار شده و ناچار سه هفته در سربازخانه ي آن شهر بستري ميگرددو كوشش آزادي خواهان قزوين هم براي نجات او مفيد واقع نميشود. با اين همه، اجازه داده مي شود كه او بخش بعدي سفر تا همدان را با گاري پست طيكند. اقامت دشتي در سربازخانه ي همدان تنها حدود يك هفته ادامه پيدا مي كند و به همت و پشتكار گروهي از آزادي خواهان آن ديار از تبعيد او به خارج از كشور صرف نظر مي شود و در عوض به شيخ علي دشتي دستور داده مي شود كه در كرمانشاه بماند.
توقف دشتي جوان در كرمانشاه پنج ماه به درازا مي كشد و با سقوط دولت مشيرالدوله در ٥ آبان ماه ،١٢٩٩ سپه سالار اعظم به نخست وزيري مي رسد.دشتي منتظر لغو حكم تبعيد خود نشده به تهران باز مي گردد و پس از مدتي به دليل اين اقدام خودسرانه مجددا دستگير و در فوج سوار در جليل آباد (شمال امير آباد) زنداني ميگردد، تا به عتبات تبعيد شود، ليكن پس از يك هفته در اوايل زمستان ،١٢٩٩ با وساطت سيد محمد صادق طباطبايي، فرزند سيد محمد طباطبائي سنگلجي، از سران جنبش مشروطيت، آزاد مي شود.
دشتي بي درنگ تقاضاي امتياز انتشار روزنامه اي به نام «قرن بيستم» مي كند و دوباره به نوشتن مقالاتي در روزنامههاي پايتخت مي پردازد، ولي با توجه به شرايط نابسامان آن زمان و پشت گوش اندازي كارگزاران، تا كودتاي سوم اسفند ،١٢٩٩ موفق به دريافت آن امتياز نمي شود.
به دنبال وقايع سوم اسفند، دشتي به نظميه يا شهرباني جلب شده و به مدت پنجاه و پنج روز در «محبس شماره ٢» بازداشت مي شود، از آن جا به باغ سردار اعتماد منتقل شده و تا يك روز پس از پايان دولت سه ماهه ي سيد ضياءالدين طباطبايي، از نعمت آزادي محروم ميماند.
دشتي پس از رهائي از زندان، سردبيري روزنامه ي «ستاره ايران» را - كه نخستين روزنامه ي ملي در مبارزه با سياست انگليس بود و توسطميرزا حسين خان صبا (كمال السلطان) اداره مي شد - در دست مي گيرد. با اين همه سه ماه بعد، تنبيه بدني صبا در قزاق خانه، در حضور و به قولي به دست سردار سپه،دشتي را به شدت افسرده مي كند و از ادامه ي كار در «ستاره ايران» امتناع مي ورزد.
سرانجام چند ماه بعد شيخ علي دشتي ٢٧ ساله، در ١١ اسفند ماه ١٣٠٠ (٢ مارس ١٩٢٢) با ياري انگشت شماري از دوستان هم سن و سال خود به انتشار «شفق سرخ» مي پردازد. غلامرضا رشيد ياسمي، كه در زمان تبعيد در كرمانشاه با او آشنا شده بود و دشتي را در يادگيري بيشتر زبان فرانسه ياري مي داد، نخستين كسي بود كه به ياري دشتي آمد.
علاوه بر غلامرضا رشيد ياسمي، كه بيش از ديگران مشوق و مويد دشتي در انتشار «شفق سرخ» بود، ديگر دوستان جوان او نظير: عبدالحسين احمدي بختياري، فرج االله بهرامي، يحيي ريحان، محمد سعيدي، سيد فخرالدين شادمان، لطفعلي صورتگر، مجتبي طباطبايي، محمد عرفان، رضا ميرزاده عشقي، بديع الزمان فروزانفر، ميرزا آقا خان فريار، نصراالله فلسفي، محمد مسعود، سعيد نفيسي و رضا هنري در درازاي زمان انتشار اين روزنامه هر كدام براي مدتي و به گونه اي با وي همكاري داشتند و بسياري از آن ها چهره هاي معروف شدند.
«شفق سرخ» با هدف «توليد انقلاب افكار، تهييج روح و بيداري جامعه»،و با ساختاري سياسي، انتقادي، اجتماعي و ادبي، در روزهاي يكشنبه، سه شنبه و پنجشنبه هر هفته پخش مي شد. اين روش تا آذر ماه ١٣٠٤ (دسامبر ١٩٢٥) و آغاز سلطنت رضا شاه ادامه داشت و سپس پخش آن به صورت روزانه در روزهاي كاري هفته، درآمد.
شيخ علي دشتي يادداشت هاي خود را در روزگار زنداني بودنش پس از كودتاي ،١٢٩٩ نخست به صورت پاورقي در نخستين ماه هاي انتشار «شفق سرخ» و سپس در سال ١٣٠١ (١٩٢٢ م.)، با افزودن يادداشت هاي زمان تبعيد در زمان وثوق الدوله، در قالب نخستين كتاب خود، تحت عنوان «ايام محبس»، با نثري ساده و روان منتشر كرد.
دشتي به گفته ي بسياري از تحليلگران، «روز نامه نگاري جوان، تيزهوش، دلير و توانمند بود و موفق شد از طريق «شفق سرخ»، كه در كوتاه زمان محل مناسبي براي ارائه، چاپ و پخش افكار گروهي از روشنفكران ايران درآمد، انديشه هاي به راستي انقلابي خود را به بهترين گونه به محافل سياسي، مطبوعاتي و ادبي ايران بشناساند.» محبوبيت اين روزنامه به گونه اي بود كه سردار سپه مقتدر نيز به فكر جلب دوستي دشتي جوان برآمد. با اين همه، او به نوشتن سرگرم و از عملي شدن بسياري از انديشه ها و پيشنهاداتش دلشاد بود.
«شفق سرخ» بارها توقيف شد، اما به دنبال نخستين توقيف نشريه در شهريور ماه ١٣٠١ (سپتامبر ١٩٢٢)، دشتي با ترفندي شماره ي بعدي روزنامه را زير نام «عصر انقلاب» با كليشه ي بزرگ نام «شفق سرخ» منتشر كرد و چون نخستين شماره ي «عصر انقلاب» هم توقيف شد، او با رشادت تمام شماره ي آينده ي روزنامه را با نام «عهد انقلاب» و سرانجام شماره ي ديگر روزنامه را با كليشه ي بزرگ نام «شفق سرخ»، «عصر انقلاب» و «عهد انقلاب» در كنار هم چاپ و منتشر كرد.
شيخ علي دشتي در سال ١٣٠٢ (١٩٢٣ م.) در انتخابات دوره ي پنجم مجلس شوراي ملي از شهرستان ساوه به وكالت انتخاب شد، اما اعتبار نامه ي او با مخالفت گروهي از وكلا و اصرار سيد حسن مدرس كه بر خلاف دشتي سرسختانه مخالف برقراري رژيم جمهوري در ايران بود، رد شد. با اين همه او سرانجام در سال ١٣٠٥ در انتخابات دوره ي ششم به مجلس راه پيدا كرد و اين سمت را تا پايان دوره ي نهم حفظ كرد.
دشتي دل آزرده از تغيير روش كلي رضاشاه، سانسور جرايد از سوي شهرباني و عملكرد روزنامه نگاران متملق و خودخواه، در سال ١٣٠٩ (١٩٣٠ م.)، مديريت «شفق سرخ»را به طور كامل به مايل تويسركاني واگذار كرد و تنها عنوان صاحب امتياز نشريه را براي خود نگاه داشت. با اين همه، سرانجام به دستور دولت، در روز ٢٠ فروردين ماه ١٣١٤ (٥ آوريل ١٩٣٥)، اين نشريه پس از ١٣ سال كوشش پي گير و ارائه ي خدمات شايسته ي روزنامه نگاري، توقيف و به فعاليت آن براي هميشه خاتمه داده شد.
سه روز پس از توقيف «شفق سرخ» و تنها يك روز پس از اتمام دوره ي نهم مجلس شوراي ملي و پايان مصونيت سياسي وكلا، در ٢٣ فروردين ماه ،١٣١٤ دشتي مجدداً دستگير شد و به زندان قصر افتاد. او بعد از مدتي به دليل بيماري به بيمارستان نجميّه ي تهران انتقال يافت و پس از ٢ ماه اقامت در بيمارستان به مدت ٥ ماه نيز در منزل تحت نظر قرار داشت، مجموعاً ١٤ ماه از آزادي محروم شد. سال ها بعد مشفق همداني، يكي از مؤسسان «انتشارات صفي عليشاه»، يادداشتهاي دشتي درباره ي اين زمان را با عنوان «تحت نظر» ضميمه ي «ايام محبس»، نخستين كتاب دشتي كرد.
گستره ي آثار مكتوب دشتي، علاوه بر صدها مقاله، متجاوز از٢٠ كتاب در زمينه هاي روشنگري سياسي و اجتماعي، رمان، تحليل هاي ادبي و عرفاني و ترجمه ي آثار نويسندگان غرب مي باشد كه چاپ و پخش آنها با انتشار «ايام محبس»، تنها اثر سياسي او كه به انگليسي ترجمه شده است، در سال ١٣٠١ آغاز شد.
دشتي علاوه بر نظم و نثر پارسي، شيفته و شيداي موسيقي ايراني بود و به آثار آهنگين هنرمندان بزرگ معاصر دل بستگي بسيار داشت و همواره مشوقي راستين براي بسياري از موسيقي دانان، آهنگسازان، ترانه سرايان، نوازندگان، خوانندگان و ديگر هنرمندان بود. بخشي از موفقيت برنامه مشهور و محبوب گلها، كه از سوي «داوود پيرنيا» در راديو ايران شكل گرفت، و به تحقيق تحولي در فرهنگ و هنر ايران به شمار مي آيد، مرهون همكاري و همراهي صميمانه دشتي با پيرنيا بود. او به راستي از ستون هاي استوار ادب و هنر معاصر ايران محسوب مي شد.
علي دشتي، در ٢٦ ديماه ،١٣٦٠ در بيمارستان جم تهران درگذشت و در امام زاده عبداالله شهر ري در كنار خويشان خود به خاك سپرده شد.
دشتي در سالهاي بعد از پايان دوره ي انتشار «شفق سرخ»، بارها مجدداً به نمايندگي مجلس شوراي ملي و سپس مجلس سنا، و همچنين سفارت در مصر و لبنان، و وزارت رسيد و كوشش هاي شايسته اي در شناساندن بسياري از بزرگان ادب ايران انجام داد، كه بحث در باره ي آن ها خارج از موضوع اين مجموعه است.
به گفته ي تحليلگران ويژگي و محبوبيت دشتي در سالهاي انتشار «شفق سرخ» كه نه تنها بيش از %٢٠ زمان فعاليت هاي سياسي او را تشكيل مي داد، بلكه در اوج آن نيز بود، «به دليل صراحت لهجه، بيان فاخر و انديشههاي گاه انقلابيش در مبارزه با مفاسد اجتماعي بود. او پيوسته به جنگ تعصبات بي مورد، خرافات و رسومپوسيده ي زمان خودش مي پرداخت و عقايد خود را در جهت گسترش هرچه بيشتر فعاليتهاي اقتصادي و عدالت اجتماعي با زبان و قلمي بسيار تند و خشن بيان مي كرد كه گاه باعث دستگيري، حبس خانگي، زندان و يا تبعيدش مي شد.»
در اين مجموعه كوشش شده است كه سرمقاله ها و نوشته هاي مسلسلي كه دنباله ي آن ها در شمارههاي ديگر روزنامه «شفق سرخ» به صورت سرمقاله منتشر شده اند، و سرشار از آگاهي هاي با ارزش درباره ي يكي از پر تنش ترين و سرنوشت سازترين دوران تاريخ ايران محسوب مي شود، تقديم خواستاران گردد. ضمنا بايد اذعان كرد كه گذشت نزديك به يك قرن از زمان انتشار اين نشريه نيز نتوانسته از تازگي و اهميت مطالب آن بكاهد. «شفق سرخ» تنها به بيان نارسايي هاي كشوربسنده نكرده و با كوششي خستگي ناپذير به ارائه ي راهكارهاي مناسبي براي رهايي از دشواري ها پرداخته است.
چون مقاله هاي انتخاب شده، گاه توسط افرادي غير از دشتي و به هر روي نزديك به يك قرن پيش نوشته، چاپ و پخش شده است،و روش يكساني براي نوشتن كلمات بيگانه و برخي از واژه هاي فارسي رعايت نشده، آن چه در ويرايش متن مورد توجه بوده به اين شرح است:
- تصحيح نادرستي هاي چاپي؛
- گنجانيدن معاني و شرح برخي از واژه ها و اصطلاحات دشوار، غيرمصطلح و يا كلمات و فرازمان هايي كه به وسيله نويسندگان و يا در چاپ جا افتاده است، در بين دو علامت [ ]؛
- تبديل «ط» به «ت» در واژه هايي نظير نفط، طهران، اطاق و امپراطور؛
- تبديل «ة» به «ت»؛
- تبديل «ج» به «ژ» در واژه اي نظير بلجيك؛
- تبديل «ض» به «ز» در واژه هايي نظير انضجار و منضجر؛
- حذف «و» در واژه هايي نظير فورمول، لورد، ديپلوماسي، ژاپون و رول؛
- حذف «ء» در پايان كلماتي از قبيل املاء و انشاء؛
- حذف «ه» در پايان كلماتي از قبيل معتبره، ممتازه و مختلفه؛
- بهره گيري از «،» به جاي استفاده مكرر از حرف ربط «و»؛
- جدا نويسي واژه هاي طولاني و؛
- جدا كردن بسياري از پيشوندها و پسوندها.
در پايان از همه ي سروران وعزيزاني كه در درازاي چند سال گذشته در مراحل مختلف نسخه برداري از مجموعه ي موجود در كتابخانه هاي تهران، حروف چيني كامپيوتري، نمونه خواني،ويرايش، صفحه آرايي، چاپ و پخش اين اثر با بزرگواري، گشاده رويي و مهري سرشار مرا ياري داده اند، به ويژه از پسرخاله ي ارجمند و دانشمندم آقاي دكتر مهدي ماحوزي كه تامين كننده ي اطلاعات استنساخ شده از شمارههاي ناقص سال يكم اين مجموعه بوده اند، كمال سپاسگزاري دارم.
بدون ترديد با همه ي كوشش هاي انجام شده، حروف چيني دوباره ي مقالههاي منتخب و كار ويرايش مطالب بدون لغزش نيست و از اين رو از دوستاني كه متوجه چنين نقايصي ميشوند، خواهشمند است با بزرگواري كاستيها را به آگاهيم رسانند تا در چاپ هاي بعدي تصحيح شود.
برگ هاي پيش رو آينه ي تاريخ سياسي نه چندان دور سرزمين ما و ميراث فكري ارجمند رفتگاني است كه سوداي سرافرازي ايران را در سر داشتند. يادشان گرامي كه قلمشان چراغ راه آينده است و چنين باد!
محمدحسين ابن يوسف
١١ مهر ماه ١٣٩٨ (٣ اكتبر ٢٠١٩)
مك لين، ايالت ويرجينياي آمريكا